تاخیر مامان
سلام
خیلی وقته که نتونستم مطلبی وارد کنم راستش درگیر کارهای جابجایی از این خونه به خونه دیگه هستیم و ذهن من و پدر خیلی مشغوله راستش خونه ایی که خریدیم یه کم از پول ما بیشتر بود و ما باید تلاش کنیم که همه کارها ردیف بشه ولی پسر گلم تو نگران نباشی ها همه این کارها به خطر اینده پسمل مامانی و بابایی .
این روزها خیلی شیرین شدی همه چیو می گی ولی پس و پیش و من و پدر براث دلمون ضعف می ره دیروز به پدر زنگ زدی و ازش ساندویچ خواستی اون هم وقتی برگشت به قول خودت یه سانیسی بزرگ برات خریده بود . توی اون جند روزی هم که سریال نابرده رنج پخش می شد همش میگفتی تفنگ مثل اونها می خوای و 5 شنبه که من کنکور کاردانی به کارشناسی داشتم با پدر رفتیم و برات خریدیم یه تفنگ مثل تفنگ اسد ( نابرده رنج ) البته یه نقاب هم دستور داده بودین که اون هم تهیه شد . راستی به تفنگ می گی توفف .